بهگفته عضو هیأت علمی پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، فاجعه متروپل از ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ کلید خورد؛ زمانی که یکی از ستونهای اصلی ساختمان در محور خارجی دچار انحرافی چهار سانتیمتری شد و علائم هشداردهندهای از فشار بیش از حد بر سازه نمایان شد. با وجود هشدارها، اقدامات ترمیمی مؤثری انجام نشد و اختلالات فنی تا روز دوشنبه دوم خرداد ادامه یافت؛ تا جایی که فشار واردشده، سیستم سازهای را از پا انداخت و ساختمان فرو ریخت.
دکتر عبدالرضا سروقدمقدم در نشست «تاملی دیگر در رخداد متروپل؛ سرگذشت پژوهی فروریزش ساختمان متروپل آبادان» به بررسی فنی ریزش ساختمان متروپل پرداخت و با تأکید بر اهمیت تحلیلهای فنی در کنار ملاحظات اقتصادی در ساختوسازها، از جزئیات فنی و مدیریتی حادثه سخن گفت.
وی اظهار کرد: در این ارائه، تلاش میکنم یک روایت فنی از حادثه متروپل ارائه دهم. البته باید تأکید کنم که این روایت مانند فیلمهایی است که در ابتدا مینویسند “اگر شباهتی با واقعیت دارد، اتفاقی است”؛ این تحلیل هم یک روایت فنی غیرمتعهدانه است.
وی با اشاره به حادثه ریزش ساختمان متروپل در دوم خرداد ۱۴۰۱، آن را شوک بزرگی برای کشور توصیف کرد و گفت: این رخداد از منظر فنی بسیار فاجعهبار بود. خوشبختانه رسانهها بهویژه خبرگزاریها عملکرد خوبی داشتند و در کنار تیمهای فنی سعی کردند دلایل بروز این فاجعه را واکاوی کنند.
سروقدمقدم در بیان علل فنی حادثه متروپل، یکی از عوامل اصلی را افزایش طبقات بدون نظارت کافی و بدون لحاظ کردن تمهیدات فنی دانست و افزود: کیفیت ساخت نیز پایین بود، دهانههای باربر افزایش یافته بود، بیآنکه در طرح دیده شود و اشکالات مهمی در سیستم سقف و انتقال بار وجود داشت.
وی افزود: در حال حاضر جامعه این ضعفها را هم در حوزه فنی و هم در حوزه طراحی و نظارت به وضوح مشاهده میکند. در فرآیند طراحی و اجرا، اصل مهندسی به معنای در نظر گرفتن همزمان ایمنی و اقتصاد است. متأسفانه، در ساختوسازهای کشور ما اغلب به جای این نگاه مهندسی، تنها بر جنبه اقتصادی تمرکز میشود؛ بهویژه زمانی که تصمیمگیرنده سرمایهگذاری است که تخصصی در حوزه ایمنی و فنی ندارد.
سروقدمقدم ادامه داد: این مسئله به یک مشکل جدی در کشور تبدیل شده است، چرا که برخی روالهای پرخطر در ساخت ساختمانهای بزرگ و مرتفع دنبال میشوند و ریسکهای بزرگی پذیرفته میشود.
این محقق حوزه سازه با اشاره به جذابیت اقتصادی ساختمانهای مرتفع، گفت: وقتی یک ساختمان بلند ساخته میشود، جنبه اقتصادی آن برجسته شده و توجه زیادی را جلب میکند. در این مسیر، دیدگاه اقتصادی بر تمامی جنبههای فنی غلبه مییابد و در نهایت، سیستم سازهای بهشدت بهینهسازی میشود؛ بهگونهای که کاهش کوچک در ظرفیت یکی از مسیرهای انتقال بار میتواند منجر به ریزش بخشی از سازه شود.
سروقدمقدم خاطرنشان کرد: اگر یکی از مسیرهای انتقال بار – چه از سقف به ستون و چه از ستون به فونداسیون – دچار نقص شود، امکان آغاز فروریزش وجود دارد. در مورد متروپل، احتمالاً مشکل از فونداسیون آغاز شده؛ تعداد شمعها کاهش یافته، طراحی فونداسیون دستخوش تغییراتی شده، نشست در محل رخ داده و اولین جرقه خرابی از آنجا زده شده است. هرچند نمیتوان امکان شروع خرابی از ستون یا اتصالات را نیز رد کرد.
وی با اشاره به بررسی ستونها و اتصالات، گفت: برخی از ستونها از دو پروفیل گرم نورد شده با ورقهای تقویتی تشکیل شده بودند. در نمونههای جمعآوریشده و باقیمانده دیده شد که ورقهای تقویتی دچار کمانش شدهاند و احتمالاً فشردگی محوری در آنها وجود داشته است. بنابراین ممکن است نقطه ضعف نخست در ستون یا اتصالات آن بوده باشد. از سوی دیگر، ممکن است اضافهبار موجب وقوع برش پانچ در سقف شده باشد که همین مسئله آغاز خرابی پیشرونده را رقم زده است.
وی با انتقاد از روند سبکسازی و مهندسی ارزش در برخی پروژهها، گفت: در کشور ما، مهندسان زیادی هستند که با استفاده از اصول مهندسی ارزش یا سبکسازی، طراحیها را از نو انجام میدهند. بسیاری از این طراحیها از نظر آییننامهای مشکلی ندارند، اما باعث کاهش «درجه نامعینی» در سیستم میشوند. درنتیجه، با بروز اولین نقص، کل سازه فرو میریزد.
سروقدمقدم توضیح داد: در سیستمهای متعارف، درجه نامعینی بالا باعث میشود که بارها بهصورت متوازن توزیع شوند و خرابی موضعی گسترش نیابد. اما در پروژههایی که فقط به صرفهجویی اقتصادی نگاه میشود، همه چیز روی مرز کار میکند و کافی است یک عضو سازهای آسیب ببیند.
وی در ادامه سخنان خود به موضوع تغییرات حین اجرای پروژه پرداخت و تصریح کرد: یکی از سناریوهای محتمل در ریزش متروپل این است که تغییرات زیادی در حین اجرا بدون مستندسازی مناسب انجام شده است. سیستم فنی همراه پروژه نبوده و بسیاری از تغییرات نظارت نشدهاند.
عضو هیات علمی پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی، افزود: مثلاً طرح اولیه، برای تیرهای مسلح بوده، اما با افزایش طبقات، بار اضافی بر ستونها تحمیل شده است. فاصله ستونها نیز تغییر کرده، بدون آنکه طراحی مجدد انجام شود یا این تغییرات در مدل سازه لحاظ شود.
وی با اشاره به ضوابط تجویزی آییننامهها گفت: برخی ضوابط مانند استفاده از آرماتورهای انسجام، ضریب نامعینی و ضوابط بارگذاری، صرفاً برای حفظ یکپارچگی سازه در برابر خرابی موضعی هستند. این موارد باید در طراحی رعایت شوند، بهویژه در زمانی که مهندسین به سمت سبکسازی و طراحیهای غیراستاندارد حرکت میکنند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، با بیان جزئیات فنی روزهای منتهی به فروریزش ساختمان شماره دو متروپل، عنوان کرد: اگر بخواهیم این روایت را بهصورت داستانوار و بر اساس مستندات موجود جمعبندی کنیم، حادثه اصلی در روز دوشنبه، دوم خرداد ۱۴۰۱ رخ داد، اما نشانههای اولیه این فاجعه، چهار روز پیش یعنی در تاریخ ۲۹ اردیبهشت همان سال نمایان شده بود.
وی ادامه داد: در این تاریخ گزارش شد که یکی از ستونها در محور خارجی ساختمان بهطور غیرعادی دچار انحراف شده بود؛ حدود چهار سانتیمتر از محور خارج شده و بیرون زده بود. در کنار این، مشاهده شد که حدود یک متر از سقف نیز دچار افتادگی شده بود. هرچند آن نقطه مستقیماً ستون نبود، اما به دلیل حجم بالای باری که بر آن وارد شده بود، عملکردش مشابه ستون شده و تحت فشار قرار گرفته بود. در همان محدوده، عضو باربر اصلی به تنهایی بار را تحمل میکرد و عضو کمکی دیگر از مدار خارج شده بود. در نتیجه، لهشدگی و کوتاهشدگی در ستون دیده و نگرانیها جدی شد.
این محقق افزود: در روز پنجشنبه، گروه پروژه برای حل مشکل با یکی از افراد فنی که سابقه انجام تعمیرات برایشان را داشت، تماس گرفتند. آن فرد پس از بازدید از محل اعلام کرد که نیاز به تهیه تجهیزات و ورقهای فلزی دارد تا برای مقاومسازی اقدام کند. از آنجا که فردای آن روز جمعه بود و فرصت تأمین تجهیزات تا شنبه به تعویق افتاد، مداخله جدی در همان روز انجام نشد.
سروقدمقدم خاطرنشان کرد: در همین روز – پنجشنبه – برای پنهان کردن وضعیت ستون، روی آن گونی آبی رنگ کشیده شد. در عین حال، بهدلیل نگرانیها، چند شمع فلزی نیز در مجاورت ستونها نصب شد. اما این شمعها تنها در نزدیکی یکیدو نقطه قرار گرفتند و پوشش کافی برای تمام ناحیه تحت بار نداشتند. ای کاش آن شمعها بهطور گستردهتری نصب میشد.
وی افزود: گروه اجرایی منتظر ماند تا استادکار همراه با تجهیزات در روز دوشنبه سر برسد. عملیات جوشکاری در همان روز آغاز شد. در این فرآیند، دمای محل جوش به حدود ۸۰۰ درجه سانتیگراد رسید؛ این در حالی است که نقطه ذوب فولاد ضد زنگ حدود ۱۵۰۰ درجه سانتیگراد است. طبق آییننامه یوروکد، با افزایش دما، مدول کشسانی و تنش تسلیم فولاد به شدت کاهش مییابد و در دمای ۸۰۰ درجه به حدود یکدهم مقدار اولیه در دمای ۲۰ درجه میرسد.
وی توضیح داد: ستونی که پیش از این نیز تحت فشار و لهشدگی بوده، در چنین شرایطی دیگر تاب مقاومت نداشت. وقتی مقاومت ستون به یکدهم کاهش یافت، عملاً توان تحمل بار را از دست داد و سیستم باربر دچار شکست شد. همین شکست اولیه منجر به آغاز یک فرایند خرابی پیشرونده و در نهایت فروریزش فاجعهبار ساختمان شد.
سروقدمقدم هشدار داد: سبکسازی و بهینهسازی طرحها نباید بر اساس فرضیات ایدهآل و بدون آزمون عملی انجام شود. هرگونه تغییری در طراحی یا ساخت یک ساختمان باید با در نظر گرفتن تمامی پیامدهای احتمالی آن انجام شود و هیچ مداخلهای نباید روی سیستمی که در حال حاضر تحت بار قرار دارد، صورت گیرد؛ بهویژه در پروژههای مقاومسازی.
وی گفت: مسئله اصلی آن است که نباید به سازهای که تحت بار است، بدون تحلیل دقیق و مهندسی، دست زد. متروپل نمونهای تلخ از عواقب چنین نادیدهگرفتنهایی است.
این محقق پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی تأکید کرد: وقتی طراحی از مسیر متداول آییننامهای خارج میشود، باید تحلیلهای دقیقتری انجام شود. سبکسازی و مهندسی ارزش بدون تحلیل فنی دقیق میتواند سازه را به یک سیستم حساس و بیثبات تبدیل کند. بنابراین توصیه میکنم اگر پروژهای در آن سبکسازی انجام شده یا قرار است انجام شود، حتماً توسط متخصصین مستقل مجدداً بررسی و تحلیل شود.